عشق من
شخصی
گیجم

این روزا گیجم و نمیدونم جیکار میکنم احوال درستی ندارم

باید واسه خودم برنامه ریزی کنم تا چشم بستم و باز کردم امتحانات پایان ترمم دارد شروع میشد

اتفاقات خوب که بخوام ازش بنویسم یه کوچولو کمس بیشترش فقط دلتنگیه...

روز پدر و مرد هم گذشت منکه دستم خالی بود نشد واسم چیزی بخرم ماشینم واسم خرج درست کرده همش تازه خرج دیگه باید بیمه ش کنم بی تقصیر

البته اخر هفته خونه ابجیم بودیم خیلی خوش گذشت منها اینکه حال خالم بد شد و بردندش بیمارستان

قلبش اینگار مشکل دارد 

امروز قلب منم درد میکرد مهر شده

زیاد بهم خوش گذشته بود اینگار

قل دادم زود زود بنوسم اما نشده همینم باعث میشد ندونم جی میخواستم بنویسم و خلاصه میشد حرفام

ولی خودمونیم چقدر روده درازی کردم و البته حالا که مینویسم و میدونم میخونی حالم بهترم میشد پس سعی میکنم زودتر بنویسم...



ارسال در تاريخ دوشنبه, ۱۴ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۱۱:۳۸ ب.ظ توسط حمید رضا
ابهت مردانه

جه زیبا گفته اند :

در زندگی یک مرد

مخدری ست به نام زن

زنی که دوستش دارد

نبودش

قهرش

دوری اش

خماری می اورد 

و

اب می کند (( ابهت مردانه )) اش را ...!



ارسال در تاريخ يكشنبه, ۶ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۱۰:۱۳ ب.ظ توسط حمید رضا
پناه

پناه

میبرم به (( خدا ))

از عیبی که

امروز در خود می بینم

و

دیروز

دیگران را به خاطر

همان عیب ، ملامت کرده ام .

محتاط باشیم ، در سرزنش

و قضاوت کردن دیگران

وقتی

نه از دیروز او خبرداریم 

نه از فردای خودمان !!



ارسال در تاريخ يكشنبه, ۶ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۱۰:۰۷ ب.ظ توسط حمید رضا
باز اومدم

این چند وقت که نبودم مانیتورم سوخته بود 

هی بی مانیتور شده بودم البته الانم مانیتور دامادمون را گرفتم و نشده یه مانیتور بخرم

خب الان چی میخواستم بنویسم یادم رفت

فعلا همین

برمیگردم مینویسم



ارسال در تاريخ شنبه, ۵ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۹:۴۵ ب.ظ توسط حمید رضا
عید 94

خیلی وقته اینجا نیومده بودم

یه کوچولو مریض بودم 

البته الان بهترم

منون از تبریک عید و شرمنده دیر دارم تبریک میگم

امیدوارم دیگه زود به زود این وبم که خیلی خاص بخاطر یک نفر خاص را به روزش کنم...



ارسال در تاريخ جمعه, ۲۱ فروردين ۱۳۹۴، ۰۵:۱۱ ب.ظ توسط حمید رضا
امتحان


اگر "تو" را امتحان میگرفتند،

بی شک من

رتبه اول میشدم

...

بس که تکرار کردم

نامت را در مرور خاطرات!



ارسال در تاريخ سه شنبه, ۱۲ اسفند ۱۳۹۳، ۰۲:۵۴ ب.ظ توسط حمید رضا
تنهایی 01


گاهی دست " خـــودم " را می گیرم،می برم هوا خوری

" یــاد " تو هم که همه جا با من است

" تنــهایــی " هم که پا به پایم میدود...

میبینی؟

وقتی که نیستی هم جمعمان جمع است

... 



ارسال در تاريخ سه شنبه, ۱۲ اسفند ۱۳۹۳، ۰۲:۴۸ ب.ظ توسط حمید رضا
زندگی کن

ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻠﺒﻪ ﯼ ﺩﻧﺠﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻧﻘﺸﻪ ﺧﻮﺩ
ﺩﻭ ﺳﻪ ﺗﺎ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺧﯿﺎﺑﺎﻥ ﺩﺍﺭﺩ....

ﮔﺎﻩ ﺑﺎ ﺧﻨﺪﻩ ﻋﺠﯿﻦ ﺍﺳﺖ ﻭ ﮔﻬﯽ ﺑﺎ ﮔﺮﯾﻪ.
ﮔﺎﻩ ﺧﺸﮏ ﺍﺳﺖ ﻭ ﮔﻬﯽ ﺷﺮ ﺷﺮ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺩﺍﺭﺩ

ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﺮﺩ ﺑﺰﺭﮔﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺑﺴﺘﺮ ﻣﺮﮒ
ﺑﻪ ﺷﻔﺎﺑﺨﺸﯽ ﯾﮏ ﻣﻌﺠﺰﻩ ﺍﯾﻤﺎﻥ ﺩﺍﺭﺩ

ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺣﺎﻟﺖ ﺑﺎﺭﺍﻧﯽ ﭼﺸﻤﺎﻥ ﺗﻮ ﺍﺳﺖ
ﮐﻪ ﺩﺭ ﺍﻥ ﻗﻮﺱ ﻭ ﻗﺰﺡ ﻫﺎﯼ ﻓﺮﺍﻭﺍﻥ ﺩﺍﺭد

ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﻥ ﮔﻞ ﺳﺮﺧﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺗﻮ ﻣﯽ ﺑﻮﯾﯽ
ﯾﮏ ﺳﺮﺍﻏﺎﺯ ﻗﺸﻨﮕﯽ ﺍﺳﺖ
ﮐﻪ ﭘﺎﯾﺎﻥ ﺩﺍﺭد.……….

زندگی کن



ارسال در تاريخ جمعه, ۱۹ دی ۱۳۹۳، ۰۸:۲۶ ب.ظ توسط حمید رضا
روز نوشت 5

هفته دیگه هفته سنگین امتحانات

الخصوص مدار الکترونیک که درس فوق العاده سنگین و پایه اکثر درس های ترم بعدیم هست 

شنیدم ترم قبل از 70 نفر 13 نفر رفتند امتحان دادند و 11 نفر هم قبول شدند تازه اون 11 نفر هم در حد درس دادن تو مدار مهارت داشتند و همگی سه بار بیشتر مدار 1 را افتاده بودند اخم

اصلا واسه خودش این درس یه اوضاعی ها

بماند میگند این استاد که من باهاش دارم جزو سخت ترین استادای دانشگاهس و دهمی نمره میددمتعجب

ولی من دارم میخونم و امیدوارم با نمره بالایی پاسش کنم 

فعلا اینترنت و همه چیزا را قطع کردم

جدیدا مدام ترش میکنم به یکی از دوستام گفتم برگشته میگد مرحوم مرتضی پاشایی هم اولش ترش میکرد ای بگم تو روح این دوستم مهر شده

خب حالا اگر از میونتون رفتم بدونید رفتم یه لیوان اب بخورم و برگردمچشمک



ارسال در تاريخ سه شنبه, ۹ دی ۱۳۹۳، ۰۹:۲۳ ب.ظ توسط حمید رضا
روزنوشت 4

امتحاناتم از 13 شروع میشد و منم باید در تکاپو درس خوندن باشم

فعلا همه چیز را در حال تعلیق بردم

البته دوست دارم اینجا بیشتر بنویسم اما کمتر فرصت پیدا میکنم ولی این روزا دیگه کمتر نیاز دانشگاه باشم

ساعت 6 صبح برم دانشگاه تا 5 و 6 عصر 

اوههه خسته کننده بود

ولی خب دیگه باید درس خوند 

پایان ترم دارد چشمک میزندچشمک



ارسال در تاريخ دوشنبه, ۱ دی ۱۳۹۳، ۰۶:۳۸ ب.ظ توسط حمید رضا
.: blog Themes By Jamo Design :.
قالب های بلاگ بیان