این روزا گیجم و نمیدونم جیکار میکنم احوال درستی ندارم
باید واسه خودم برنامه ریزی کنم تا چشم بستم و باز کردم امتحانات پایان ترمم دارد شروع میشد
اتفاقات خوب که بخوام ازش بنویسم یه کوچولو کمس بیشترش فقط دلتنگیه...
روز پدر و مرد هم گذشت منکه دستم خالی بود نشد واسم چیزی بخرم ماشینم واسم خرج درست کرده همش تازه خرج دیگه باید بیمه ش کنم
البته اخر هفته خونه ابجیم بودیم خیلی خوش گذشت منها اینکه حال خالم بد شد و بردندش بیمارستان
قلبش اینگار مشکل دارد
امروز قلب منم درد میکرد
زیاد بهم خوش گذشته بود اینگار
قل دادم زود زود بنوسم اما نشده همینم باعث میشد ندونم جی میخواستم بنویسم و خلاصه میشد حرفام
ولی خودمونیم چقدر روده درازی کردم و البته حالا که مینویسم و میدونم میخونی حالم بهترم میشد پس سعی میکنم زودتر بنویسم...
جه زیبا گفته اند :
در زندگی یک مرد
مخدری ست به نام زن
زنی که دوستش دارد
نبودش
قهرش
دوری اش
خماری می اورد
و
اب می کند (( ابهت مردانه )) اش را ...!
پناه
میبرم به (( خدا ))
از عیبی که
امروز در خود می بینم
و
دیروز
دیگران را به خاطر
همان عیب ، ملامت کرده ام .
محتاط باشیم ، در سرزنش
و قضاوت کردن دیگران
وقتی
نه از دیروز او خبرداریم
نه از فردای خودمان !!
این چند وقت که نبودم مانیتورم سوخته بود
هی بی مانیتور شده بودم البته الانم مانیتور دامادمون را گرفتم و نشده یه مانیتور بخرم
خب الان چی میخواستم بنویسم یادم رفت
فعلا همین
برمیگردم مینویسم
خیلی وقته اینجا نیومده بودم
یه کوچولو مریض بودم
البته الان بهترم
منون از تبریک عید و شرمنده دیر دارم تبریک میگم
امیدوارم دیگه زود به زود این وبم که خیلی خاص بخاطر یک نفر خاص را به روزش کنم...
اگر "تو" را امتحان میگرفتند،
بی شک من
رتبه اول میشدم
...
بس که تکرار کردم
نامت را در مرور خاطرات!
گاهی دست " خـــودم " را می گیرم،می برم هوا خوری
" یــاد " تو هم که همه جا با من است
" تنــهایــی " هم که پا به پایم میدود...
میبینی؟
وقتی که نیستی هم جمعمان جمع است
...
ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻠﺒﻪ ﯼ ﺩﻧﺠﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻧﻘﺸﻪ ﺧﻮﺩ
ﺩﻭ ﺳﻪ ﺗﺎ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺧﯿﺎﺑﺎﻥ ﺩﺍﺭﺩ....
ﮔﺎﻩ ﺑﺎ ﺧﻨﺪﻩ ﻋﺠﯿﻦ ﺍﺳﺖ ﻭ ﮔﻬﯽ ﺑﺎ ﮔﺮﯾﻪ.
ﮔﺎﻩ ﺧﺸﮏ ﺍﺳﺖ ﻭ ﮔﻬﯽ ﺷﺮ ﺷﺮ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺩﺍﺭﺩ
ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﺮﺩ ﺑﺰﺭﮔﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺑﺴﺘﺮ ﻣﺮﮒ
ﺑﻪ ﺷﻔﺎﺑﺨﺸﯽ ﯾﮏ ﻣﻌﺠﺰﻩ ﺍﯾﻤﺎﻥ ﺩﺍﺭﺩ
ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺣﺎﻟﺖ ﺑﺎﺭﺍﻧﯽ ﭼﺸﻤﺎﻥ ﺗﻮ ﺍﺳﺖ
ﮐﻪ ﺩﺭ ﺍﻥ ﻗﻮﺱ ﻭ ﻗﺰﺡ ﻫﺎﯼ ﻓﺮﺍﻭﺍﻥ ﺩﺍﺭد
ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﻥ ﮔﻞ ﺳﺮﺧﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺗﻮ ﻣﯽ ﺑﻮﯾﯽ
ﯾﮏ ﺳﺮﺍﻏﺎﺯ ﻗﺸﻨﮕﯽ ﺍﺳﺖ
ﮐﻪ ﭘﺎﯾﺎﻥ ﺩﺍﺭد.……….
زندگی کن
هفته دیگه هفته سنگین امتحانات
الخصوص مدار الکترونیک که درس فوق العاده سنگین و پایه اکثر درس های ترم بعدیم هست
شنیدم ترم قبل از 70 نفر 13 نفر رفتند امتحان دادند و 11 نفر هم قبول شدند تازه اون 11 نفر هم در حد درس دادن تو مدار مهارت داشتند و همگی سه بار بیشتر مدار 1 را افتاده بودند
اصلا واسه خودش این درس یه اوضاعی ها
بماند میگند این استاد که من باهاش دارم جزو سخت ترین استادای دانشگاهس و دهمی نمره میدد
ولی من دارم میخونم و امیدوارم با نمره بالایی پاسش کنم
فعلا اینترنت و همه چیزا را قطع کردم
جدیدا مدام ترش میکنم به یکی از دوستام گفتم برگشته میگد مرحوم مرتضی پاشایی هم اولش ترش میکرد ای بگم تو روح این دوستم
خب حالا اگر از میونتون رفتم بدونید رفتم یه لیوان اب بخورم و برگردم
امتحاناتم از 13 شروع میشد و منم باید در تکاپو درس خوندن باشم
فعلا همه چیز را در حال تعلیق بردم
البته دوست دارم اینجا بیشتر بنویسم اما کمتر فرصت پیدا میکنم ولی این روزا دیگه کمتر نیاز دانشگاه باشم
ساعت 6 صبح برم دانشگاه تا 5 و 6 عصر
اوههه خسته کننده بود
ولی خب دیگه باید درس خوند
پایان ترم دارد چشمک میزند