عشق من
شخصی
ت و ل د

هجوم سایه ها فرا رسیده شب اعلام حکومت نظامی کرده همه جا را در قرق خودش گرفته من چه بسیار این لحظات تاریک و بی رنگی را دوست دارم پرده خواب بر چشمانم نشسته اما همچنان مقاومت میکنم از دست دادن این لحظات همانند سوزاندن زمان می ماند کاش زمان در همین لحظه میماند عقربه ها همچون سربازان تاریکی سد عظیمی بر گذر زمان میزدند

وقتی به این زمان ها میرسم یاد لحظات عجیبی میفتم که نمیدانم خوشی ها یا ناخوشی ها کدام یک سمت وزنه سنگین تر هستند اگر از خود من بپرسید لحظات سخت را بیشتر بخاطر می اورد شاید وزن کمتری دارند شاید هم در جبهه کم تعدادتری باشند ولی با تجهیزات سنگین تر درد بی امان تری را وارد می کنند

ت و ل د چهار حرف بیشتر نیست اما یک قاب بزرگ از زمان های دست رفته می باشد که حتی فرصت حسرت خوردن هم برایت باقی نمیزارد 

آری این لحظات را دوست ندارم 



ارسال در تاريخ شنبه, ۳۰ بهمن ۱۴۰۰، ۰۳:۰۰ ق.ظ توسط حمید رضا
باید باشد و نیست

دلم برای یک نفر تنگ است

نمیدانم نامش چیست

نمیدانم چه میکند

حتی خبری از رنگ چشمهایش هم ندارم

رنگ موهایش هم نمیدانم

لبخندش را فقط میدانم

باید باشد و نیست



ارسال در تاريخ پنجشنبه, ۲۸ بهمن ۱۴۰۰، ۱۲:۳۶ ب.ظ توسط حمید رضا
از اول لطفا!

چقدر دوستت دارم؟

خب...

یک،

دو،

سه،

چهار،

پنج؛

ای بابا...! باز انگشت هایم قاطی شد!

خب سوادم نمیرسد به این حساب کتاب های نجومی!

میشود کمک کنی یاد بگیرم؟

اگر به ازای هر دوستت دارم، یک بوسه جایزه بدهی من هم،دکترای عاشقی را در آغوشت میگذرانم!

خب... شروع کنیم؟

دوستت دارم

یک بوسه!

ای بابا قاطی شد باز!

از اول لطفا!



ارسال در تاريخ پنجشنبه, ۲۸ بهمن ۱۴۰۰، ۱۲:۲۷ ب.ظ توسط حمید رضا
پایان و خاموشی

تو خود گویی سخنی بشنو از من   

                             از این دل بی پناه من 

در پشت ابرهای تیره هست نوری

                              امان از این ابرها که دل مرا هم گرفته اند

صدایی می اید و نمیدانم از کجاس

                              اما کمی ارامش می بخشد به پی پناهی من

نوشتن چه اسان به نظر می اید اما همان نوشتن هم سخت می اید بر من همی

قلم و خودکار را بز زمین نهم

                              حتی این کلیدهای کیبوردمم نیاید به کاری

آرامم در میان موج های سهمگین نه غمی نه حرفی نه کلامی

حتی ندارد دیگر نوشته هایم ریتمی 

                                        قافیه ها در جایی دور حتی دور از نوشته های من

با اینکه نیست مهی 

ولی دیگر چشمان ندارد توان دیدنی

و این چنین است پایان و خاموشی



ارسال در تاريخ سه شنبه, ۲۶ بهمن ۱۴۰۰، ۰۶:۵۴ ب.ظ توسط حمید رضا
برگشتم

خیلی وقته اینجا نبودم متصور بودم که حذف شده باشد اما خوشحال شدم هنوز هست

به هر حال این وب بهترین و زیباترین خاطرات من را داردخجالتی



ارسال در تاريخ پنجشنبه, ۲۱ بهمن ۱۴۰۰، ۱۱:۴۰ ق.ظ توسط حمید رضا
.: blog Themes By Jamo Design :.
قالب های بلاگ بیان