عشق من
شخصی
روزنوشت 3-1

خوندم اما نه اونقدر

خسته شدم گفتم بیام اینجا بنویسم و برم ولی خب چیزی به ذهنم نمی رسد نمیدونم چی بنویسم تا یه کوچولو منا اروم کند 

خب من به همون یه کوچولو اروم شدن هم راضیم تو دنیای من همین یک کوچولو خوشی ها هم کم پیدا میشند

فردا عصر امتحان دارم صبح را نمیرم کلاس و بعدش میرم دانشگاه غذا هم رزرو کردم میرم دانشگاه غذا میخورم

زیاد اتفاق های خاصی واسم نیفتاده تا بخوام بنویسم اما بازم راضیم به همین یه کوچولو نوشتن هام

خیلی وقته دیگه از اون شعرهای ابکیم هم چیزی نمی نویسم و البته دیگه زیر دوش هم نمیخونم با این صدای در به داغونم مهر شده

گوشه و کنار این خونه

همش واسه من پر خاطره س

لحظه های کودکی

شیطنت های ناب 

پر از خنده بی وقفه

چه می شود حال من اینگونه بی تاب

زمان گویی به پرواز و در پیچ و تاب 

کاش داشتم تونلی از زمان

و میخندیدم به همه اشتباهاتم ...



ارسال در تاريخ سه شنبه, ۲۷ آبان ۱۳۹۳، ۰۸:۳۸ ب.ظ توسط حمید رضا
آره تو راست میگی

آره ،

تو راست میگی که بد شدم آروم ،

میگی که جون به لب شدم امشب ،

بمون اگه بری چیزی درست نمیشه..

ساده ،

نمیشه بی خبر بری عشقم ،

بگو نمیشه بگذری از من بگو کنارمی همیشه..

تو رو خدا ببین چه حالیم نگو که میری دلم می خواد که دستمو بگیری

نرو بدون تو شکنجه میشم

پیشم بمون دیگه چیزی نمیگم

آخریشه کسی واسم شبیه تو نمیشه

بمون الهی من واست بمیرم.....

( آره تو راست میگی با صدای رامین بیباک )



ارسال در تاريخ سه شنبه, ۲۷ آبان ۱۳۹۳، ۰۸:۲۹ ب.ظ توسط حمید رضا
روزنوشت 3

اولین امتحانم که فیزیک بود را دادم و چهارشنبه هم معادلات دارم

وای هیچی هم نخوندم

باید امروز همش معادلات بخونم...



ارسال در تاريخ سه شنبه, ۲۷ آبان ۱۳۹۳، ۰۱:۳۰ ب.ظ توسط حمید رضا
باور نکن

به قول مرحوم خسرو شکیبائی :
نامه ای خواهم نوشت …
نامه ام باید کوتاه باشد ، ساده باشد ، بی حرفی از ابهام و آیه ، از نو برایت مینویسم …
حال همه ما خوب است ، اما تو باور نکن !



ارسال در تاريخ چهارشنبه, ۲۱ آبان ۱۳۹۳، ۰۴:۴۴ ب.ظ توسط حمید رضا
روزنوشت 2

الان دارم اهنگ بی تو با صدای والایار را گوش میدم واقعا به حالم میخورد و دارم باهاش گریه میکنم بد رقم این اهنگ به دلم نشسته

امروز درس امار و مدار داشتم به امار دیر رسیدم یک کمی و مدار هم که هیچی حالیم نمیشدخنده

الانم مثل سرما خورده ها شدم فیر فیرتم راه افتاده

امشب حس نوشتن اصلا ندارم...



ارسال در تاريخ سه شنبه, ۲۰ آبان ۱۳۹۳، ۰۸:۳۴ ب.ظ توسط حمید رضا
روزنوشت 1

دوست دارم تک تک خاطرات این روزهام را بنویسم اما حوصله و حس میخواد

اما ندارم تو این روزا 

اگر بگم داغونم غلو نکردم

فقط دور خودم میگردم

ابجی خانومی هم عروشی کرده و اینجا نیستش حوصله من سر میرد با کی درد و دل کنم 

امتحانات میان ترمم شروع شده

میخوام یک وبلاگ جدید درست کنم اما اصلا فرصت نمیکنم زیادی دارم دور خودم میچرخم

تا حالا دو بار تصادف کردم خدا سومیشا بخیر کندخنده

این هفته نه اون هفته یه وب درسی میخوام درست کنم 

مشتق و انتگرال و فیزیک و ...

نه که خودم خیلی واردم چشمک

واتس روی گوشیم نصب کردم با پسرای دانشگاه یک گروه مهندسی پزشکی راه انداختیم همه چیزم توش داریم الا جز درس و مشقآرام



ارسال در تاريخ يكشنبه, ۱۸ آبان ۱۳۹۳، ۰۷:۳۳ ب.ظ توسط حمید رضا
Hey buddy

Hey buddy with you

Qlyvn Kill You

Do not worry about the images on tobacco packs

Hitting essential for those who are afraid of pain and death.

Not for me and you

Khvrakmvnh pain and death Khvabmvn

Then

Do not be afraid to ride her.



ارسال در تاريخ يكشنبه, ۱۸ آبان ۱۳۹۳، ۰۴:۰۲ ب.ظ توسط حمید رضا
هی رفیق

هی رفیق با توام

قلیون تو بکش

نگران عکس روی پاکت تنباکو نباش

اینارو برای کسایی زدن که از درد و مرگ میترسند

نه برای من و تو که

درد خوراکمونه و مرگ خوابمون

پس

نترس تا تهش بکش



ارسال در تاريخ يكشنبه, ۱۸ آبان ۱۳۹۳، ۰۳:۵۸ ب.ظ توسط حمید رضا
دریا

دریا باش تا بعضی ها از با تو بودن لذت ببرند

و بعضی ها که لیاقت دیدن تو را ندارند

غرق شوند ...



ارسال در تاريخ شنبه, ۱۰ آبان ۱۳۹۳، ۱۲:۲۸ ب.ظ توسط حمید رضا
عالم

بی معرفت عالم میشم

اما نمیزارم کسی بهم بگه

آویزون ...



ارسال در تاريخ جمعه, ۹ آبان ۱۳۹۳، ۰۲:۴۱ ب.ظ توسط حمید رضا
.: blog Themes By Jamo Design :.
قالب های بلاگ بیان