عشق من
شخصی
برنامه شروع
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید


ارسال در تاريخ سه شنبه, ۳ اسفند ۱۴۰۰، ۰۴:۱۲ ب.ظ توسط حمید رضا
برنامه 00
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید


ارسال در تاريخ دوشنبه, ۲ اسفند ۱۴۰۰، ۱۰:۳۸ ب.ظ توسط حمید رضا
ت و ل د

هجوم سایه ها فرا رسیده شب اعلام حکومت نظامی کرده همه جا را در قرق خودش گرفته من چه بسیار این لحظات تاریک و بی رنگی را دوست دارم پرده خواب بر چشمانم نشسته اما همچنان مقاومت میکنم از دست دادن این لحظات همانند سوزاندن زمان می ماند کاش زمان در همین لحظه میماند عقربه ها همچون سربازان تاریکی سد عظیمی بر گذر زمان میزدند

وقتی به این زمان ها میرسم یاد لحظات عجیبی میفتم که نمیدانم خوشی ها یا ناخوشی ها کدام یک سمت وزنه سنگین تر هستند اگر از خود من بپرسید لحظات سخت را بیشتر بخاطر می اورد شاید وزن کمتری دارند شاید هم در جبهه کم تعدادتری باشند ولی با تجهیزات سنگین تر درد بی امان تری را وارد می کنند

ت و ل د چهار حرف بیشتر نیست اما یک قاب بزرگ از زمان های دست رفته می باشد که حتی فرصت حسرت خوردن هم برایت باقی نمیزارد 

آری این لحظات را دوست ندارم 



ارسال در تاريخ شنبه, ۳۰ بهمن ۱۴۰۰، ۰۳:۰۰ ق.ظ توسط حمید رضا
باید باشد و نیست

دلم برای یک نفر تنگ است

نمیدانم نامش چیست

نمیدانم چه میکند

حتی خبری از رنگ چشمهایش هم ندارم

رنگ موهایش هم نمیدانم

لبخندش را فقط میدانم

باید باشد و نیست



ارسال در تاريخ پنجشنبه, ۲۸ بهمن ۱۴۰۰، ۱۲:۳۶ ب.ظ توسط حمید رضا
.: blog Themes By Jamo Design :.
قالب های بلاگ بیان