گیرم فرامـوشت کنم، در گیر و دار روزها
اما چه با قلبم کنم؟ با دردها، با سوزها …
گیرم که خاموشت کنم با اشک های خود، ولی
من را به آتش می کشد دلداری دلسوزها
با شوق یک فردای خوش، راحت نفس خواهم کشید
اما اگر رخصت دهد این بغض ِ از دیروزها
راهی به پهنای جهان هم باز باشد باز هم
پابند بام خویشتن هستند دست آموزها
فتح بلندای وصال، یعنی شروع بازگشت
ای عشق! ما را خط بزن از دستۀ پیروزها
ارسال در تاريخ يكشنبه, ۲۳ آبان ۱۳۹۵، ۰۵:۱۸ ب.ظ توسط حمید رضا
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.