خوندم اما نه اونقدر
خسته شدم گفتم بیام اینجا بنویسم و برم ولی خب چیزی به ذهنم نمی رسد نمیدونم چی بنویسم تا یه کوچولو منا اروم کند
خب من به همون یه کوچولو اروم شدن هم راضیم تو دنیای من همین یک کوچولو خوشی ها هم کم پیدا میشند
فردا عصر امتحان دارم صبح را نمیرم کلاس و بعدش میرم دانشگاه غذا هم رزرو کردم میرم دانشگاه غذا میخورم
زیاد اتفاق های خاصی واسم نیفتاده تا بخوام بنویسم اما بازم راضیم به همین یه کوچولو نوشتن هام
خیلی وقته دیگه از اون شعرهای ابکیم هم چیزی نمی نویسم و البته دیگه زیر دوش هم نمیخونم با این صدای در به داغونم
گوشه و کنار این خونه
همش واسه من پر خاطره س
لحظه های کودکی
شیطنت های ناب
پر از خنده بی وقفه
چه می شود حال من اینگونه بی تاب
زمان گویی به پرواز و در پیچ و تاب
کاش داشتم تونلی از زمان
و میخندیدم به همه اشتباهاتم ...
ارسال در تاريخ سه شنبه, ۲۷ آبان ۱۳۹۳، ۰۸:۳۸ ب.ظ توسط حمید رضا
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.