نمیدونم چرا بلاگ چند روز اذیت میکند
البته دیشب که اصلا خودم نت نداشتم
فعلا حرفی ندارم بنویسم
امیدوارم این هفته زمین واسه باغ پیدا کنم :)
همینجوری
خب فقط همینجوری
چیزی ندارم بنویسم فقط گفتم همینجوری بیام بنویسم همینجوری
ار خب با همین یک کلمه کلی حرف نوشتم منی که حتی یک کلمه حرفی نداشتم همینجوری همینجوری
خب گاهی یک کلمه یک عکس یک اسم میشند واست کلی حرف و کلی خاطره
الان رفتم یه جایی و برگشتم خوب بازم مینویسد حتی اگر رمز دار باشد و نتونم بخونم همینقدر که می نویسد و میفهمم حالش خوبه کافیه
خدایا مراقبش باش
می دونی وقتی خدا داشت انسان را بدرقه می کرد چی گفت؟
گفت: جایی که می ری مردمی داره که می شکننت، نکنه قصه بخوری ها! من همه جا باهاتم... تو تنها نیستی: با عشق بگذر با قلبت ببخش با اشک اروم بشو و خب مرگ از مرگ نهراس با مرگ به شروع خوبی ها خواهی پیوست :)
تو کوله بارت، عشق می زارم، که بگذری
قلب می زارم، که جا بدی
اشک می دم که همراهیت کنه
و مرگ، که بدونی بر می گردی پیشم
...........
چیزی شبیه به " معجزه " است.
وقتی هر شب به خیر می گذرد
بی آنکه کسی به تو بگوید
" شب به خیر "
کسانی که به فکرمون
هستن رو به گریه می اندازیم . ما گریه می
کنیم برای کسانی که به فکرمون نیستن . و ما
به فکر کسانی هستیم که هیچوقت برامون گریه
نمی کنن . این حقیقت زندگیه . عجیبه ولی حقیقت داره
.
امروز خورشت قیمه پختم
خیلی دلتنگتم
همین الان انتخاب رشته را تموم کردم
اینقدر خنگ بازی در اوردم که کفرم در اومد اما تموم شد اخرش
نمیدونم من چرا کدایه قزوین اشباهی میزدم
واسم دعا کن بهترین چیزی که قسمتم قبول بشم :)
سلام عزیزم
عید فطرت مبارک باشد
هم بر خودت و هم خانواده گرامی
امیدوارم به همه ارزوهات برسی
نمیدونم اینجا میای یا نه اما هر رشته ای قبول شدم و خواستم ثبت نام کنم اینجا مینویسم
در مورد رتبم به اندازه سر سوزن نزدیک بودم اما اون چیزی که میخوام نشد اما همین رتبه هم بخاطر تو که بهم امید دادی و پشتوانه ام بودی :)
مطمئن باش هیچوقت نا امیدت نمیکنم
امشب شب اخر ماه رمضون
دعا میکنم حرفاما بخونی